عوامل مؤثر بر پیشرفت تحصیلی
آموزش دانش آموزان با هدف پیشرفت آنها در زمینه تحصیلی صورت میگیرد. مطالعه عوامل مؤثر بر پیشرفت تحصیلی مسألهای پیچیده است، چرا که آن یک عنصر چند بعدی است،و به رشد جسمی، اجتماعی و عاطفی دانش آموز مربوط است. بسیاری از پژوهشگران قبلی بر روی تأثیر تواناییهای ذهنی و شناختی برپیشرفت تحصیلی تأکید میکردند. اما به مرور زمان مشخص شد هر چند تواناییهای ذهنی و شناختی تا اندازه ای با پیشرفت تحصیلی رابطه دارند وتا حدود زیادی پیشرفت تحصیلی را پیشبینی میکنند، اما تنها کلید موفقیت تحصیلی نیستند. به همین دلیل محققان در سال های اخیر متوجه یکسری از عوامل غیر شناختی شده اندکه میتواند در پیشرفت تحصیلی و به طور کلی موفقیت مؤثر باشند(گلمن۱۹۹۵،و بار- اون۱۹۹۷).
این محققان در تبیین اهمیّت عوامل غیر شناختی در موفقیّت به نتایج قابل ملاحظه ای دست یافته اند و نشان دادهاند که چنانچه این اندازه های غیر شناختی را برای پیشبینی موفقیت به اندازه های هوش شناختی اضافه کنیم، پیشبینی موفقیت به طور معنا داری با احتمال بیشتری امکان پذیر می شود، تا اینکه تنها از اندازه های هوش شناختی استفاده کنیم.
در نظام تعلیم وتربیت ما دانش آموزان با یک هدف آموزش می بینند و آن موفقیت آنان در زمینۀ تحصیلی، شغلی و…است، اما معیار وملاک موفقیت چیست؟ آیا معیار، تنها داشتن یک مغز علمی موفق است؟ در گذشته جواب این سؤال مثبت بود، اما امروزه نظریه های زیاد و جدیدی ارائه شده اند که این دیدگاه را نه تنها نمی پذیرند، بلکه به کلی رد میکنند، مثل نظریه هوش چند گانه گاردنر ۱(۲۰۰۴)، نظریه هوش هیجانی۲ بار آن ( ۱۹۸۸) پس ما میتوانیم بگوییم که موفقیت به هوش شناختی صرف بستگی ندارد، بلکه به چندین نوع هوش بستگی دارد. هوش شناختی به تنهایی معیار موفقیت فرد نیست، بلکه در تبیین موفقیت علاوه براین هوش باید به هوش اجتماعی و هیجانی، معنوی نیز پرداخت.
پیشرفت تحصیلی یعنی اینکه؛ سطح مورد انتظار آموزشی برآورده شود و سازمان آموزش و پرورش به اهداف از پیش تعیین شده نزدیک تر شود. پیشرفت تحصیلی یعنی افزایش میزان یادگیری، افزایش سطح نمرات و قبولی دانش آموزان در دروس و پایه تحصیلی و در تعریف دیگر می توان گفت: چنانچه آموختههای آموزشگاهی فرد متناسب با توان و استعداد بالقوه او باشد و در یادگیری فاصلهای بین توان بالقوه و بالفعل او نباشد، میتوانیم بگوییم که دانش آموز به پیشرفت تحصیلی نائل گردیده است درصورتی توان بالقوه دانش آموز به بالفعل تبدیل می شود که رشتۀ منتخب دانش آموز همسو با توان، استعداد و خواسته های درونیش باشد، به عبارت دیگر با خودآگاهی کامل که یکی از مؤلفه های هوش معنوی از دیدگاه زوهر و مارشال(۲۰۰۰) میباشد و با شناخت نیازها و ارزش های درونی خود دست به انتخاب رشته بزند.
امروزه با تغییر در دیدگاه نظری در خصوص عوامل تشکیل دهنده هوش(IQ)، نمی توان آن را پیشبینی کننده موفقی برای پیشرفت تحصیلی محسوب نمود(گلمن۶۵ :۱۹۹۵). گاردنر معتقد است یک نوع واحد و یکپارچه هوش نیست که موفقیت در زندگی را تضمین میکند، بلکه طیف وسیعی از هوش وجود دارد که سبب مو فقیت فرد در حیطه های مختلف زندگی می شود.
بنابرین دانستن اینکه شخص فارغ التحصیل ممتازی است، تنها به این معنی است که او در جنبه هایی که با نمره سنجیده می شود، بسیار موفق بوده است، اما درباره این که او به فراز و نشیب های زندگی چه واکنشی نشان میدهد، چیزی به ما نمی گوید (ثمری، ۱۳۸۶: ۹۲). در نظام آموزشی ما نیز این مشکل وجود دارد که صرفا به توانایی تحصیلی و رشد شناختی دانش آموز توجه می شودو هوش معنوی یعنی مجموعه ای از صفاتی که بی اندازه در سرنوشت افراد اهمیت دارند، چرا که توانایی ها و شایستگی های معنوی از عوامل تعیین کننده و تأثیر گذار بر پیشرفت تحصیلی محسوب میشوند.
«دوگلاس» پیشرفت تحصیلی را به چند عامل که عبارت بود از :
۱- سلامت دانش آموز
۲- تعداد افراد خانواده
۳- کیفیت مدرسه
ربط داد. به نظر میرسد که مهمترین عامل تنها عبارت بود از: میزان علاقه والدین به تربیت فرزندانشان. دوگلاس دریافت که علاقه والدین وتشویق آنان در جریان رشد سنی کودکان به طور فزاینده ای در کسب موفقیت تحصیلی اهمیت مییابد(توحیدی،۱۵،۱۳۸۴).
لوین(منبع پیشین) در تحقیقی که به میزان همبستگی بین هوش و پیشرفت دروس مختلف پرداخته ، به این نتیجه رسیده است که میزان همبستگی بین آن ها(۱۰+) ۵۰+ درصد است. البته ممکن است که این مقدار در دوره های دبیرستان و دانشگاه کاهش پیدا کند.
صمدی(۱۳۸۵) در پژوهشی تحت عنوان «هوش معنوی» بیان میکند که کشف وجود تجربه های معنوی افراد، تعیین حوزه قلمروهای ویژه در اعصاب ، وجود منطقه خدادر مغز وساختار معماری مغز در حل مسأله ، زمینه هایی رابرای باور پذیری وجود هوش معنوی به دست میدهد.
لاکی و براس (۲۰۰۴، به نقل از گرین ونوبل،۲۰۱۰) دریافتند که عقاید وباورهای معنوی نه تنها باعث افزایش میزان یادگیری و استفاده از دانش آموخته می شود، این توانایی ها شامل حافظه، سرعت پردازش، بیان، قدرت تجسم، آنالیز ادراکی انگیزه وپشتکار میباشد.
بر اساس یافته های جوکیس و باروس (۲۰۰۰؛ به نقل از گرین و نوبل۲۰۱۰:۳۰) دانشجویانی که عقاید معنوی بسیار قوی داشتند از دانشجویانی که عقاید مادی گرا داشتند نسبت به جهان پیرامون خود بیشتر کنجکاو بودند، هم چنین تمایل بیشتری برای کسب تجربیات تازه داشتند، برای اهداف خود آگاهانه تلاش میکردند و کمتر نگران عقاید ونظرهای دیگران درباره خود بودند.
جمع بندی فصل دوم
در این فصل ابتدا به ادبیات پژوهشی تحقیق پرداخته شد و هر کدام از متغیرها به تفصیل مورد مطالعه قرار گرفتند و در نهایت به بررسی مطالعات پیشین در زمینه مسائل مرتبط با ویژگی های شخصیتی و شبکه های اجتماعی پرداخته شد. در این راستا مقالات، کتب، پایان نامه ها و سایت های بسیاری مورد بررسی قرار گرفت؛ که محقق بر اساس دیدگاه خود نسبت به پژوهش مطالب را در قالب ارائه شده به رشته تحریر در آورده است.
پیشینه داخل کشور:
“