جورج زیمل (۱۹۱۸-۱۸۵۸): زیمل نخستین جامعه شناسی بودکه به جهان فراغت و پدیده مصرفگرایی نیز توجه نمود؛ این موضوع در مقاله او با عنوان «مُد» (۱۹۰۰۴) قابل مشاهده است؛ وی در این مقاله، دلایل تعدد تغییرمُد _ مانند پوشاک، آشپزی، هنر، معماری و موسیقی و… در فرهنگ مدرن را جستجو و بررسی میکرد؛ به نظر او، در دوران مدرن، برخلاف گذشته، چنان انواع گستردهای از انتخاب برای مصرفکننده عرضه میشود که به افراد امکان میدهد خود را از دیگران متمایز سازند؛ به دیگر سخن، مردم به مُدهای جدید و متفاوت با آهنگی پر شتابتر جذب میشوند. چرا که میخواهند به هویت شخصی متمایز خود شکل دهند. با وجود این، مُد، تنها مسئله انتخابهای فردی نیست، در واقع این انتخابها تقسیمات طبقاتی و تحرک اجتماعی را سامان میدهد (کیویستو، ۱۳۷۸: ۱۷۹).
ازنظر زیمل، «مُد» به منزلهی تمایز طبقاتی نه تنها فرد را به مثابه عضوی ازیک طبقه خاص متمایز میکند، بلکه عدم عضویت اودرگروههای دیگر را نیز برجسته میسازد. بدین ترتیب، ازنظرزیمل، مُد نتیجه تقاضای اجتماعی است. مُد، وسیلهای را فراهم میسازد که افراد ازطریق آن هم جنبههایی از هویت خویش را ابراز میدارند و هم به کمک آن تعاملات اجتماعی خود را میسازند. با این حال، تفسیرافراد ازمُد ازقراردادها و عرف اجتماعی تأثیر میپذیرد. جامعهشناسان مصرف، معتقدند که برای مُدشدن یک کالا، میبایست معانی را با آن تداعی و برای مصرف آن همراه ساخت؛ برای این منظور باید کالاها و محصولات را با مقولههای فرهنگی شناخته شده مرتبط نمود؛ ازسوی دیگر، نظام تولید مُد برای ترویج مُدهای جدید و جلب مخاطبین بیشتر میکوشد تا معانی فرهنگی نهفته درکالاها و مصرف آن ها را به طوراساسی تغییردهد (ذکایی، ۱۳۸۶: ۱۵۰-۱۴۹)
ماکس وبر (۱۹۲۰-۱۸۶۴): مفهوم سبک زندگی درنظرات ماکس وبر، با موضوع قشربندی او مرتبط است؛ به طوری که وبر، برای بررسی قشربندی اجتماعی، علاوه بر مفهوم طبقه و حزب، به مفهوم گروه منزلت نیز اشاره میکند (کوزر، ۱۳۷۳: ۳۱۳).
وبر وقتی از طبقه سخن میگوید، ضمن پذیرفتن ایدهی مارکس مبتنی بر روابط اقتصادی و تمایز طبقات اجتماعی بر مبنای تولید، مفهوم مصرف را نیز به آن میافزاید؛ بنابرین، اگر بپذیریم که مارکس در قرن نوزدهم، جامعه را بر مبنای تولید طبقه بندی کرد، باید گفت وبر نیز در قرن بیستم طبقه را بر مبنای مصرف تقسیم بندی نموده است؛ بنابرین، مصرف ازدیدگاه وبر، فرآیندی است شامل کردارهای اجتماعی و فرهنگی متفاوت که بیان کننده تفاوتهای میان گروههای اجتماعی بوده و صرفاً ازعوامل اقتصادی ناشی نمیگردد (فاضلی، ۱۳۸۲: ۲۸) البته وبرمعتقد است درهرطبقه درقالب گروههای منزلتی نیز میتوان سبکهای زندگی متفاوتی را مشاهده نمود.
با این وجود، مفهوم سبک زندگی، حاصل بسط تأملات وبردرباره گروههای منزلت است؛ درنظر وی، افتخار منزلت به طور معمول، در سبک زندگی خاصی انتظار میرود که ازهمهی کسانی که دوست دارند در این حلقهی منزلتی عضو باشند، بروز میکند؛ به طوری که این انتظارات، افراد گروه منزلت را به تعامل اجتماعی و رفتار درمحدودهای خاص متعهد میکند (فاضلی، ۱۳۸۲: ۲۸). وبرضمن اشاره به گروههای منزلتی، در واقع به عضویت یافتن مشترک و آگاهی گروهی اهمیت میدهد؛ و معتقد است گروههای منزلتی، اغلب سبک زندگی یا شیوه رفتاری دارند که آن را ازبقیهی افراد جامعه متمایز میسازد (گرب، ۱۳۷۳: ۷۷) بنابرین، گروههای منزلتی بر اساس قواعد مصرف کالا به عنوان جلوهی مخصوص سبکهای زندگی قشربندی میشوند و طبقه بندی انسانها در گروههای منزلتی، بیش تر برالگوهای مصرف آن ها مبتنی است تا جایگاهشان دربازار یا فراگردتولید (کوزر، ۱۳۷۶: ۳۱۳).
ملوین تامین معتقداست که ماکس وبر واژه سبک زندگی را برای اشاره به شیوه های رفتار، لباس پوشیدن، سخن گفتن، اندیشیدن و نگرشهایی که مشخص کننده گروههای منزلتی متفاوت است، به کارگرفت؛ برهمین اساس هم اصطلاح «سبک زندگی» را بهکاربرد که میخواست به مفهوم شرف یا تشخص رفتاری فردی را که معرف درجهای ازآبرومندی است، بیفزاید (تامین، ۱۳۷۳: ۱۱۰).
بوردیو (۲۰۰۲-۱۹۳۰)[۱۲]: سبک زندگی شامل اعمال طبقهبندی شده و طبقهبندی کننده فرد در عرصههایی چون تقسیم ساعات شبانهروز، نوع تفریحات و ورزش، شیوه های معاشرت، اثاثیه و خانه، آداب سخنگفتن و راهرفتن است، در واقع عینیت یافته و تجسم یافته ترجیحات افراد است. سبک های زندگی، شیوه های مصرف عاملان اجتماعیای است که دارای رتبهبندیهای مختلفی از جهت شأن و مشروعیت اجتماعیاند. این شیوه های مصرفی بازتاب نظام اجتماعی سلسله مراتبی است؛ اما چنانچه بوردیو در کتاب تمایز بر حسب منطق دیالکتیکی نشان میدهد مصرف صرفاً راهی برای نشان دادن تمایزات نیست، بلکه خود راهی برای ایجاد تمایزات نیز است (باکاک، ۱۳۸۱: ۹۶).
پییربوردیو، شاید تنها جامعه شناسی است که بنیان نظری محکمی برای تحلیل مصرف پدیدآورده و تنها نظریهپردازی باشد که نظراتش تا به این حد دارای انسجام و قدرت تبیینکنندگی است (فاضلی، ۱۳۸۲: ۳۴). وی درنظر داشت، تحلیل کند چگونه گروههای خاص به ویژه طبقات اجتماعی-اقتصادی ازمیان سایر چیزها، انواع کالاهای مصرفی، روشهای ارائه خوراک و غذاخوردن، مبلمان و تزیین داخلی منزل را به کار میگیرند تا روش زندگی مجزای خود را مشخص کنند و خود را از دیگران متمایز سازند (باکاک، ۱۳۸۱: ۹۲)
اگر مارکس طبقه را صرفاً اقتصادی میدید، بوردیو طبقه را بر مبنای سرمایه های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تشریح کردهاست؛ به نظر وی، حجم و انواع سرمایه ها طبقه را شکل میدهد و منش افراد، درون هر طبقه را به یکدیگر وصل میکند و بر مبنای این منش مشترک سبکهای زندگی شکل میگیرد؛ البته به معنای دقیقتر باید گفت مصرف، اجازه بازنمایی سبکهای زندگی مختلف و ذایقههای مختلف را میدهد و نهایتاًً این که سبکهای زندگی و ذایقههایی که بر مبنای سرمایه های بالا شکل میگیرد، به مصرف کالاهایی می انجامد که تمایز اجتماعی ایجاد میکند این منطق تمایز در مصرف، در کانون توجه بوردیو قرار دارد (حمیدی، ۱۳۸۶: ۹۲).