“
۳- کارت امتیاز دهی متوازن (BSC): این روش، ابزاری را جهت ایجاد ثبات در استراتژی های آینده به دست میدهد. این روش، شرکتها را قادر میسازد تا نتایج مالی را همزمان با نظارت و کنترل در ایجاد ظرفیتها و اکتساب دارایی های ناملموسی که به آن ها برای رشد در آینده نیاز دارند، دنبال کنند. این شیوه بیانگر نوعی کمبود جدی در سیستمهای مدیریت سنتی و ناتوانی آن ها در مرتبط نمودن استراتژی بلندمدت شرکت با فعالیتهای کوتاهمدت آن میباشد. این روش گذشته و حال شرکت را با آیندهاش مرتبط می نماید و ابزاری در اختیار مدیریت شرکت قرار میدهد تا استراتژی های گوناگونی را برای شرکت تعریف و آن ها را کنترل نماید. این روش همچنین شرکت را قادر میسازد تا نتایج مالیاش را تحلیل نموده و استراتژی شرکت را اجرا نماید.
کاپلان و نورتون معتقدند که این شیوه نوعی سیستم اندازه گیری است که با بهره گرفتن از معیارهای کیفی، میزان استراتژی به اجرا درآمده شرکت را نشان میدهد. این معیارها عبارتند از دیدگاه مالی، دیدگاه مشتری، دیدگاه فرآیندهای داخلی و دیدگاه نوآوری و یادگیری، این روش تا حدی ایستا بوده و برای هر شرکت، خاص میباشد.(کاپلان و نورتون،۱۹۹۶) استفاده از کارت امتیازی متوازن (BSC)، یادگیری حاصل از مدیریت دانش را مستقیماً به عملکرد سازمان ارتباط میدهد که به نوبه خود با عملکرد کلی سازمان ارتباط دارد. روش کارت متوازن، استراتژی کل واحد را به اهداف کمی تبدیل نموده و بر عوامل موفقیت ناملموس نیز تأکید می کند که عمدتاًً شامل سه جزء سرمایه فکری، سرمایه ساختاری و سرمایه مشتری است.
۴- شاخص سرمایه فکری : در جاییکه فعالیتهای نسل اول، اطلاعاتی را در خصوص اجزای مجرد سرمایه فکری به دست می دهند، این شاخص فعالیتهای نسل دوم را مطرح می نماید. (شاخص هایی که بر تصویر کلی از فرایند ایجاد ارزش در شرکت تمرکز می کند)(روس و همکاران، ۱۹۹۷). این روش در تلاش است تا شاخص های پراکنده را در مجموعه ای واحد ارائه نماید و میان تغییرات حاصله در سرمایه فکری و تغییرات در ارزش بازاری شرکتها همبستگی ایجاد نماید. این معیار جنبه های مختلفی را در برمیگیرد. مزایای این روش در آن است که معیاری غیر متعارف را ارائه می نماید، بر نظارتی پویا در خصوص سرمایه فکری متمرکز میباشد، توان احتساب عملکرد دوره های قبلی را داشته و نگرشی واحد، کلی و جامع از شرکت ارائه می نماید. این معیار گامی به پیش تلقی می شود چرا که به مدیران این اجازه را میدهد تا تأثیراتی که یک استراتژی بخصوص در سرمایه فکری شرکتشان دارد را درک نمایند و گزینه های متعدد را با هم مقایسه نمایند تا مشخص شود کدامیک از آن ها از حیث سرمایه فکری مرجح میباشند. شاخص سرمایه فکری همچنین موجب الگوبرداری منظم از فعالیتهای مبتنی بر آینده میگردد. این اقدام موجب مقایسههایی در سطوح واحد تجاری و شرکت میگردد.(روس و همکاران،۱۹۹۸)
۵- کارگزار تکنولوژی [۱۱۰]۱: این نگرش نوعی پیشرفت در امر سنجش و اندازه گیری سرمایه فکری به شمار می آید، چرا که شرکتها را قادر میسازد تا ارزش پولی سرمایه فکری شان را محاسبه نمایند. بروکینگ سرمایه فکری را ترکیبی از ۴ جزء دارایی های بازار، دارایی های مبتنی بر انسان، دارایی های مالکیت معنوی و دارایی های زیربنایی میداند. (بروکینگ، ۱۹۹۷) دارایی های بازار، مزایای بالقوهای که یک سازمان از دارایی های غیرملموس مرتبط با بازار کسب می کند را متعادل می کند. دارایی های مبتنی بر انسان به تخصصها و تواناییهای تخصصی موجود، ظرفیت خلاقیت و حل مسأله، رهبری و مهارت های مدیریتی که در شکل کارکنان سازمان ارائه میگردند مرتبط میباشند. دارایی های مالکیت معنوی به مکانیزم های قانونی لازم جهت حفظ شرکت و دارایی های زیربنایی آن نظیر دانش فنی، حقوق تکثیر، حقوق طراحی و نشانه های تجاری و خدماتی مربوط میباشد. در نهایت دارایی های زیر بنایی شامل آن دسته از تکنولوژیها، متدولوژی ها و فرآیندهایی است که سازمان را قادر میسازد تا به وظایف خود عمل کند و در برگیرنده فرهنگ شرکت، روشهای ارزیابی ریسک، روشهای مدیریت نیروهای فروش، ساختار مالی، پایگاه های اطلاعاتی بازار و یا مشتریان و سیستمهای ارتباطی میباشد.
۶- روش جهت یابی (مرورگر) تجاری اسکاندیا: این روش بر اساس منطق و مفهوم ارائه شده در روش ترازنامه نامرئی بنا نهاده شده است. این مرورگر توسط شرکت اسکاندیا که یک مؤسسه خدمات مالی در سوئد میباشد، طراحی شده و بخوبی توانسته است در اندازه گیری دانش پیشگام شود. این روش با اغلب ابزارها و روشهای اندازه گیری سرمایه فکری متناسب بوده و ابزار خاصی را در این رابطه طراحی نموده است و ابزاری است برای ارزیابی دارایی های نرمافزاری سازمان و دارایی های نامشهود. این مرورگر سرمایه فکری را بر حسب ۱۶۴ شاخص، ۹۱ مورد فکری و ۷۳ مورد مالی اندازه گیری می کند. این روش علاوه بر زمینه سنتی مالی، به مشتریان، فرایند، منابع انسانی، توسعه و بازار آفرینی نیز توجه فراوانی می نماید. در این روش شاخص های مشتری محوری عبارتند از: تعداد حسابهای مشتریان، تعداد واسطهها و تعداد مشتریان از دست رفته. شاخص های فرایند محوری در آن عبارتند از: تعداد حسابهای مشتریان به ازای خالص تعداد کارکنان و هزینه های مدیریتی به خالص کارکنان و شاخص های انسان محوری در آن عبارتند از : میزان گردش پرسنل، نسبت مدیران، نسبت زنان مدیر و نسبت هزینه های آموزش به کارکنان. در نهایت شاخص های مبتنی بر توسعه و بازار آفرینی در آن عبارتند از : شاخص رضایت کارکنان، هزینه های بازاریابی به خالص مشتریان و سهم ساعتهای آموزش. این روش در دنیای امروز روشی آرمانی و مطلوب به شمار می آید. این روش علیرغم کاملتر بودن در زمینه تشریح بهتر عملکرد تجاری، قادر به کمیسازی سرمایه فکری نمی باشد. (آی بید، ۹[۱۱۱]۱) در مرورگر اسکاندیا، شاخص های سرمایه فکری طراحی شده که به مدیران در ترسیم افق رشد سازمان کمک می کند. شرکتهای بزرگ متعددی مانند داوکمیکال [۱۱۲]۲ از این مرورگر برای تعیین ارزش سازمان خود استفاده میکنند.
۷- مدل مدیریت سرمایه فکری: زمانی که از سنجش و اندازه گیری صحبت میکنیم ابتدا ضروری است تا منابع غیرملموس و حیاتی شرکت (که نیازمند نظارت و مدیریت هستند) را به منظور نیل به اهداف استراتژیک یا برای ارتقای مزیت اصلی آن ها شناسایی نموده و سپس باید اشخاص ثابتی که دارای اطلاعات مفیدی درباره ارزش واقعی شرکت هستند را شناسایی کنیم. فرایند مدیریت سرمایه فکری دارای سه مرحله اساسی، شناسایی، اندازه گیری و مدیریت این منابع میباشد.(ای بید، ۸[۱۱۳]۳)
۸- روش جویا[۱۱۴]: ادومالون عنوان کرد که سرمایه فکری، پس از محاسبه اجزای آن، محاسبه خواهد شد. آن ها معتقدند که سرمایه فکری شامل اجزای زیر است : (ادوینسون و مالون[۱۱۵]، ۱۹۹۷)
“